پرسش و پاسخ

پرسش و پاسخ

عرفان و تصوف در موضوع و هدف خود یعنی شناخت خدا به روش کشف و شهود اشتراک نظر دارند. امروزه تصوف به‌عنوان جنبه عملی عرفان اسلامی در نظر گرفته می‌شود.

خیر، تصوف یک مذهب مستقل مانند مذهب شیعه یا سنی یا مشابه مذاهب حنفی، حنبلی و…نیست. یک مکتب اخلاقی است که سعی در تنظیم رابطه انسان باخدا دارد.

شروع تصوف از جهان اسلام بوده و مبانی آن برگرفته از قرآن و شریعت و سنت پیامبر اسلام است. در این شکل تصوف یک جریان اسلامی است. اما اینکه به‌تدریج تحت‌تأثیر مکتب‌ها و طریقت‌های معنوی سایر ادیان و کشورها قرار گرفته و از اصول خود منحرف شده باشد یک موضوع مستقل برای بررسی و پژوهش محسوب می شود.

نه حضرت علی ع و نه هیچ یک از ائمه مذهب شیعه صوفی یا درویش نبودند. این نسبت را برخی فرقه‌های صوفیه اهل غلو (افراطی) به ایشان نسبت می‌دهند. این نسبت‌دادن برقراری یک پیوند عاطفی و از عشق و ارادت است تا یک امر واقعی و ایمانی.

تصوف و صوفیگری در ایران هیچ نسبتی با جریان اعتراضی به اعراب و اسلام ندارد. با ملاحظات تاریخی به این نتیجه می‌رسیم اکثر مشایخ تصوف در قرون ۲ تا ۵ ایرانی‌الاصل بودند. باتوجه‌به اینکه تصوف ریشه در اسلام و قرآن دارد ادعای مطروحه در سؤال صحیح نیست.

چیزی به نام اسلام عربی وجود ندارد تا بتوان در نقطه مقابل اسلام ایرانی را مطرح کرد. اسلام یک دین است و موضوع و محور تعالیم آن نیز مشخص است. ادعای تصوف به‌مثابه اسلام ایرانی تحت‌تأثیر تبلیغات ملی‌گرایانه بوده و ناشی از عدم آشنایی مدعیان آن به مبانی تصوف و حتی اسلام است.

پاسخ به این سؤال آسان نیست؛ چون عارف و صوفی هر دو در صدد ایجاد یک رابطه صادقانه و خالصانه و کاملاً شخصی با خداوند هستند. اما اگر ملاحظات و مشاهدات امروزی را معیار و ملاک قرار دهیم و اینکه صوفیه امروز در خانقاه حاضر می‌شوند و معمولاً ظاهر مشخصی نیز دارند و آداب مخصوصی را به جا می‌آورند تشخیص صوفی تا حدود بیشتری امکان‌پذیر است؛ اما عارف به طور مشخص ویژگی‌های ظاهری که نشان بدهد عارف است ندارد. هرچند یک صوفی هم حتماً نشانه‌های ظاهری نباید داشته باشد.

تشرّف ورود رسمی یک شخص به حلقه صوفیان است. مراسم ویژه‌ای است که برای پذیرفتن و سرسپردگی یک شخص در یک سلسله یا فرقه انجام می‌شود. چگونگی و کیفیت این مراسم در هر فرقه متفاوت است. از نظر صوفیه تشرّف تولد دوباره یک شخص محسوب می‌شود. این تولد از جنس آگاهی معنوی است.

در عرفان و تصوف برای سیر متعالی انسان سه درجه یا مرتبه تعریف شده است:

شریعت: احکامی از قبیل واجبات و مستحبات و حلال و حرام که ظاهر دین محسوب می‌شوند و برای همه مؤمنین است.

طریقت: راه سیروسلوک عرفانی و طی مقامات و مدارج والای انسانی است که امر باطنی دین محسوب می‌شود و جز برای اهل تصوف معلوم نیست.

حقیقت: نائل‌شدن به معرفت خدا (معرفت بالله) است که نهایت سلوک عرفانی است و باطن طریقت محسوب می‌شود که فقط برای خواص سالکان و عارفان قابل‌فهم است.

خیر،واجبات شرعی به جز موارد اضطراری که در دین اسلام آمده از  طرف عارف و صوفی ترک نمیشود بلکه هر مقدار معرفت سالکان طریق به خداوند بیشتر میشود روحیه تعبد و بندگی و ادای فرایض دینی هم بیشتر میشود مخصوصا برای کسی که به کمال معرفت و یقین برسد.

عارف و صوفی حقیقی در مسیر عرفان و تصوف راستین واجبات دینی را ترک و رها نمی کند.بی تردید یا راهی که چنین افرادی دنبال می کنند عرفان و تصوف اسلامی نیست یا اینکه نمی دانند عارف و صوفی کیست.اگرچه برخی از فرقه های منسوب به تصوف در ادای واجبات شرعی نیز کوتاهی و سستی می کنند با این بهانه که از مرحله شریعت یا پوسته دین رهایی یافته و به مغز یا باطن طریقت و حقیقت رسیده اند.حقیقت عرفان و تصوف عبودیت خداست که در رعایت واجبات شرعی آشکار می شود.

در عرفان و تصوف همه ادیان الهی مورد تکریم هستند.در مورد سایر مکتب های معنوی هم نسبت به آن دسته از اعتقاداتی که همسو با دین و شریعت اسلام و سنت پیامبر است مخالفتی ندارند و چه بسا روی خوش نشان می دهند.این نگرش نسبت به پیروان سایر ادیان الهی هم وجود دارد.در مورد مذاهب اسلامی هم اصل را قرآن و سنت نبوی و ایجاد وحدت و الفت قلبی قرار میدهند.از نظر عرفان و تصوف انسان و همه موجودات کرامت و ارزش ذاتی دارند اما این به معنای پذیرش هر نوع اعتقاد و رفتاری از سوی هرکسی با دید صلح کل نیست.لذا ادعای اینکه صوفیه هیچ عقیده ای را غلط نمی دانند کاملاً غلط است.مطالعه کتب صوفیه و اسناد تاریخی نشان دهنده مخالفت و برخورد مشایخ صوفیه در خصوص برخی اعتقادات در میان همان مذاهب اسلامی و حتی باورهای صوفیانه است.

عرفان و تصوف شیوه تربیتی و اخلاقی بر اساس برداشتی از دین است.در پاره ای مسائل دیدگاه مخصوص به خودشان را دارند.کارهایی را هم انجام می دهند.هم منتقدان تصوف و عرفان و هم در میان خود اهل عرفان و تصوف نسبت به برخی آرا بطور مستند و با دلیل مخالفت صورت گرفته و باطل هم اعلام شده اند.نکته مهم این است که غلط بودن یا باطل شدن یک دیدگاه در عرفان و تصوف به معنای غلط و باطل بودن دین نیست بلکه برداشتی است که نسبت به موضوع مشخصی از معتقدات دینی داشته اند.چنانکه باطل شدن یک نظریه درفلسفه اسلامی به معنای باطل شدن اسلام نیست.

علوم غریبه هیچ جایگاهی در مکتب تربیتی تصوف ندارد.نسبت هایی هم که به بعضی از مشایخ صوفیه می دهند بیشتر جنبه غلو و متاسفانه در بسیاری موارد نسبت دروغ است چرا که تصوف طریقت خودشناسی و توکل و تسلیم به خداوند است نه مکتب سحر و طلسم و  جادو و یا هر عملی که به لحاظ شرع اسلام ممنوع است.افرادی که مدعی داشتن و کسب چنین علومی باشند قطعاً عارف و صوفی نبوده بلکه شیاد هستند.

خیر،سماع رقص نیست.رقص مجموعه ای از حرکات و یک نمایش از پیش تعریف شده است در حالیکه سماع حالتی است که در نتیجه جوشش درونی سالک است بدون اینکه هیچ پیش زمینه و اختیاری برای او فراهم باشد.رقص وسیله ای برای ابراز شادی و شادمانی است در حالیکه سماع حقیقی در زمانی مجاز است که سالک دچار اندوه و حزن درونی یا قبض شده باشد.لذا همه کسانی که در مجالس صوفیه حرکات موزون و هماهنگی با نوای دف و موسیقی انجام می دهند اهل سماع محسوب نمی شوند.

خیر، ملامتیه یا ملامتیان جریانی مستقل از تصوف بود که بطور مشخص در اواخر قرن دوم آغاز شد و در قرن سوم با نام قصاریه یا حمدونیه شناخته می شد.ابوصالح حَمدون بن احمد بن عَمّاره قصار نیشابوری  معروف به حمدون قصار از جمله کسانی بود که در گسترش جریان اندیشه ملامت(ملامتیه) تلاش زیادی کرد.جریان ملامتیه با جریان تصوف مخالفت بنیادی داشت اما برخی بزرگان و پیشوایان صوفیه بخشی از اصول نظری و عملی ملامتیه را پذیرفتند.این موضوع منجر به ایجاد ذهنیتی گردید که ملامتیه نیز صوفی و هل تصوف هستند در حالی که این صوفیه بودند که به اصول ملامتیه گرایش پیدا کردند.

پیمایش به بالا